جدول جو
جدول جو

معنی دست زیگ - جستجوی لغت در جدول جو

دست زیگ
(دَ)
گونیا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست ریس
تصویر دست ریس
ریسمان یا نخی که با دست ریسیده شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست تنگ
تصویر دست تنگ
تنگدست، فقیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
دو دست را پیاپی برهم زدن برای ابراز شادی و خوشحالی، دو کف دست را برهم زدن با آهنگ موسیقی، کف زدن
کنایه از به کاری پرداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست چین
تصویر دست چین
ویژگی میوه یا چیز دیگر که آن را با دست چیده و برگزیده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست پیچ
تصویر دست پیچ
آنچه با دست پیچیده و بسته شده باشد، کنایه از دستاویز، بهانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست گزین
تصویر دست گزین
هر چیز انتخاب شده، چیزی که آن را با دست جدا کرده و برگزیده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست سنگ
تصویر دست سنگ
فلاخن، آلتی ساخته شده از دو ریسمان که با آن سنگ پرتاب می کردند، بلخم، پلخم، پلخمان، دستاسنگ، غوت، فلخمان، فلماخن، فلا سنگ، قلاب سنگ، قلاسنگ، قلما سنگ، کلا سنگ، قلبا سنگ، مشت سنگ، مشتاسنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست گزین
تصویر دست گزین
منتخب، گلچین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
لمس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست چین
تصویر دست چین
میوه ای که با دست چینند، با دست انتخاب کردن اشیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست تنگ
تصویر دست تنگ
مفلس، محتاج، تنگدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست تنگ
تصویر دست تنگ
((~. تَ))
تنگدست، فقیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست چین
تصویر دست چین
برگزیده، منتخب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست گزین
تصویر دست گزین
((~. گُ))
آن چه که با دست آن را انتخاب کرده باشند، دست چین. منتخب، برگزیده، آن که پیوسته خواهد در مسند و صدر مجلس نشیند، اسب جنیبت، اسب کوتل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
اقدام نمودن، اقدام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
Clap, Dab
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
applaudir, tapoter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
alkışlamak, hafifçe vurmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
박수치다 , 가볍게 두드리다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
拍手する , 軽くたたく
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
למחוא כף , לטפוח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
ताली बजाना , थपथपाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
bertepuk tangan, mengetuk ringan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
ปรบมือ , ตบเบาๆ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
аплодировать , постучать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
klappen, zacht kloppen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
aplaudir, dar golpecitos
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
applaudire, battere leggermente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
aplaudir, dar tapinhas
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
拍手 , 轻拍
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
klaskać, lekko klepać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
аплодувати , легенько стукати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
klatschen, klopfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دست زدن
تصویر دست زدن
makofi, kupiga tapo
دیکشنری فارسی به سواحیلی